تحولات لبنان و فلسطین

سال 1942 وقتی پرستاران بیمارستان شهر «لویی ویل» نوزاد را به اتاق مادرش منتقل کردند هنوز 10 دقیقه نگذشته بود که زن سیاهپوست سرو صدایش بلند شد: این بچه من نیست ... این خیلی آرومه...! پرستارها فهمیدند اشتباه کرده‌اند، نوزاد را بردند و به جایش «کاسیوس» را آوردند... .

من «محمد علی» هستم

سلبریتی‌نماها یا حتی خود سلبریتی‌های امروزی باید زندگی و زمانه افرادی مثل« محمد علی کلی» را بارها و بارها مرور کنند تا متوجه شوند برای تبدیل شدن به چهره محبوب مردم گوشه و کنار جهان، برای اینکه شهرت نه، بلکه محبوبیتت از قلب آمریکا تا کوچه پسکوچه‌های خاورمیانه، تا خیابان های شهری در شرق دور، تا کلبه‌های سیاهپوستان ساکن آفریقا و ... را درنوردد، تنها خواستن و اراده کردن کافی نیست.

مثل پروانه

سال‌های اوایل دهه 50 بود. بزرگترها را نمی دانم اما من که هنوز 10 سالم کامل نشده بود ، دقیقاً نمی دانستنم عشق و علاقه به «محمد علی» از کجا سروکله‌اش توی زندگی‌ام پیدا شد. شهرتش البته پا به پای شهرت رقیبانی مثل جوفریزر، فورمن و ورزشکارن رشته های مختلف به لطف امواج ماهواره و رسانه های 50 سال پیش به شهر و دیارما رسیده بود اما میان این همه سلبریتی دهه پنجاه، حداقل برای ما ایرانی‌ها هیچکدام« محمد علی » نمی شدند. روزهایی که قرار به پخش مستقیم مسابقه «کلی» بود، بوی چای تازه دم اول صبح و سروصدای بزرگ‌ترها و اقوامی که از شب قبل برای نشستن پای تلویزیون، مهمان مان شده بودند، اگر نمی‌توانست بیدارمان کند، شوق دیدن رقص پای «محمد علی» روی رینگ وادارمان می‌کرد، با دست و صورت نشُسته، چمباتمه بزنیم جلوی صفحه تلویزیون و هی حرص بخوریم بابت برفکی شدن تصویر و یا مشت‌هایی که محمد علی از حریف می‌خورد. حریفش «جوفورمن» آنقدر غول و افسانه ای به نظر می‌رسید که ما باور مان شده بود، محمد علی را هم مانند بقیه تا پیش از راند سوم یا چهارم می‌خورد!

اما راند پنجم... ششم و هفتم هم به پایان رسید و محمد علی هنوز مثل پروانه روی رینگ این طرف و آن طرف می‌پرید و فورمن خسته و درمانده را دنبال خودش می‌کشید... .

کلی33.png

به من عادت کن

سال 1942 وقتی پرستاران بیمارستان شهر «لویی ویل» نوزاد را به اتاق مادرش منتقل کردند هنوز 10 دقیقه نگذشته بود که زن سیاهپوست سرو صدایش بلند شد: این بچه من نیست ... این نوزاد خیلی آرومه...! پرستارها خیلی زود فهمیدند اشتباه کرده‌اند، نوزاد را بردند و به جایش «کاسیوس» را آوردند. بخش، چند دقیقه ای در سکوت فرو رفت و بعد با اولین جیغی که «کاسیوس» زد، همه نوزادها بیمارستان را روی سرشان گذاشتند. مادر، نوزادش را بوسید و با خنده گفت: بچه به اون آرومی، معلومه که بچه من نبود!

از 18 سالگی که وارد دنیای مشت‌زنی حرفه‌ای شد، فقط 3 سال زمان لازم داشت تا 15 مشت‌زن نامدار را یکی پس از دیگری شکست دهد.حریف‌هایی که برخی از آن‌ها سابقه 200 پیروزی را در کارنامه داشتند. او به همه فهماند که دنبال پادشاهی در میان مشت زنان حرفه ای جهان است. با این همه او خودش را به ورزش مشت زنی و رؤیای پادشاهی محدود نکرد. برخلاف خیلی از مدعیات سلبریتی و شهرت امروزی که تنها خودشان ، شهرت و ثروت را می بینند، کاسیوس جوان نگاه دقیق و درستی به دنیا، جامعه آمریکا  و سیاستگذاران و دولتمردانش داشت. از تبعیض نژادی در آمریکا دل پری داشت. برای همین شیفته «مالکوم ایکس» شده و در سخنرانی‌های او شرکت می‌کرد. در نتیجه سخنانش مدت‌ها بود که از حالت رجزخوانی‌های معمول ورزشی و کری خوانی به سخنان سیاسی و نیشدار تبدیل شده بود: «بوکس یعنی تعدادی سفید پوست در حال تماشای دو سیاه پوست که همدیگر را می‌زنند... من آمریکا هستم. من بخشی هستم که تو آن را نخواهی شناخت ولی به من عادت کن. یک سیاه پوست، مطمئن، سریع. نام من متعلق به تو نیست، دین من مثل دین تو نیست، پس به من عادت کن...».

کلی2.jpg

یک انسان آزاد

18 روز مانده به مسابقه تاریخی اش با « سانی لیستون»، مسلمان شدنش را اعلام کرد: « کاسیوس کلی نام یک برده است. من این نام را انتخاب نکرده ام و آن را نمی‌خواهم. من محمدعلی هستم. یک انسان آزاد...». روز مسابقه این «محمدعلی» بود که با رقص پای معروف و سرعت باور نکردنی اش، به پادشاهی سانی لیستون خاتمه داد.

همانقدر که روی رینگ و هنگام مسابقه مغرور بود، رجز می‌خواند و بد می‌گفت، میان مردم، فروتن و دوست داشتنی بود. فریادهای بی شمارش هنگام مسابقه و مشت‌های سریع، سنگین و مرگبارش انگار عقده‌های چند صد ساله سیاهان آمریکا از تبعیض نژادی بود که بی امان می‌بارید. این تنها ما مسلمان‌ها نبودیم که به خاطر«محمد علی» شدن دوستش داشتیم. مردم گوشه و کنار دنیا روحیه جنگندگی و عدالت خواهی اش را دوست داشتند. محمد علی با همه شهرت و محبوبیتی که داشت پای مسلمانی و عقاید سیاسی اش محکم ایستاد، تا جایی که به خاطر نرفتن به جنگ ویتنام محکوم به 5سال حبس شد. قهرمان دوست داشتنی اما دوران بازنشستگی سختی داشت. «پارکینسون» که خدا می‌داند حاصل مشت‌های سنگین کدام حریف بود، او را از پای انداخت اما ناک‌اوتش نکرد. محمد علی دوران پس از قهرمانی با شرکت در انجام کارهای خیریه هنوز هم گرد جهان می‌چرخید و مثل دوران قهرمانی اش برای سیاستمداران جهان کُری می‌خواند. به جز تصویر سفر 18 اردیبهشت  سال1372 او به مشهد ، سخنان آذر ماه 1394 محمد علی را هم خوب به یاد داریم.  وقتی با وجود شدت گرفتن بیماری وناتوانی اش به گزافه‌گویی های «دونالد ترامپ» علیه مسلمانان واکنش نشان داد و گفت: «ما مسلمانان باید در مقابل این افراد ایستادگی کنیم. آن‌هایی که مانع شده‌اند تا بسیاری از افراد  اسلام را درک کنند...».

کلی1.jpg

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.